سریال خاتون ساخته تینا پاکروان بر اساس یک داستان واقعی است که در سال ۱۳۲۰ اتفاق افتاده. داستان این مجموعه حول اتفاقاتی است که برای خانواده ای در زمان اشغال ایران در زمان جنگ جهانی دوم، رقم میخورد….

نقد و بررسی سریال خاتون قسمت اول تا هشتم: دریغ است ایران که ویران شود…
در قسمت اول روایت به آهستگی قدم برداشت و صرف شناساندن خاتون و شرایط زندگی خصوصی و آدم های اطرافش شد. اتفاق خوبی که معمولاً کمتر در سریال های ایرانی می افتد.
از همان قاب اول میزانسن جذابی ارائه می شود. طراحی دکور، طراحی لباس و لوکیشن، کمی فانتزی اما راضی کننده و چشم نواز است. تقریباً همه چیز خوب است به جز گریم؛ که بیشتر زیباست تا رئال. کافیست آلبوم های قدیمی خانوادگی تان را ورق بزنید و چهره های بزک کرده ی مادربزرگتان را با میکاپ کاراکترهای سریال مقایسه کنید!
روایت در واقع از قسمت دوم و بسیار هم کوبنده شروع می شود. روایت که چه عرض کنم. جنگ شروع می شود. پای ژانر جنگی هم که به میان بیاید، اهمیت حضور تیم فیلمبرداری حرفه ای صدچندان می شود. و چه امیدوارکننده که نام «هومن بهمنش» در تیتراژ باشد. در قسمت دوم تناسب بین قاب های زیبا و درست با ریتم تند روایت، توانست تأثیرگذاری پلان به پلان سکانس ها را بالاتر ببرد و هر لحظه کار حرفه ای تیم را به رخ مخاطب بکشد.

نقطه سرِسطر؛ وطن!
از خلال فرم و محتوای آنچه دیدیم، این چنین برمی آید که پاکروان اینبار با دغدغه ی واژه ای، که این روزها رنگ باخته، یعنی «وطن» پا به میدان گذاشته. حکایت، حکایت «عرق ملی» است و «شرافت». با این تفاوت که که ناخدای این کشتی سکان را نه دست رستمان و سهرابان و آرش ها،که دست زنی از تبار سودابه ها داده است. دستِ«خاتون»
نوک اسلحه ی پاکروان نه فقط به سمت دشمن خارجی که اتفاقاً به سمت خیانت کاران داخلی نیز نشانه رفته. حالا اینکه تا چه حد بتواند در این مقوله بتازد و صادقانه و شجاعانه آنچه در حقیقت بوده و رخ داده و در حال حاضر نیز رخ می دهد به تصویر بکشد، رازی است که با دیدن قسمت های بعد برملا خواهد شد.
فعلاً نمی خواهم ذوق زده از صحنه های جنگی که هنوز سروصدایش بیشتر از تصاویرش است صحبت کنم، اما آنچه دیدیم و شنیدیم امیدوار کننده بود.
خرده پیرنگ هایی که به مرور ایجاد می شوند و گسترش می یابند و شخصیت هایی که هرکدام به اندازه شناسانده و معرفی می شوند، تا کنون اصلی ترین نقطه قوت سریال خاتون بوده است. چرا که هم ریتم کار را بالا برده اند، هم باعث ارائه ی یک دید کلی و همه جانبه از تمام مسائل اجتماعی آن روزهای ایران می شوند. مسائلی چون اوضاع فرهنگی، سیاسی و اقتصادی.
پاکروان با یک تیم کاملاً حرفه ای و بسیار قدرتمند شروع کرده؛ تا ببینیم چه پیش می آید!

تحلیل سریال خاتون : یادداشتی بر قسمت پنجم تا هفتم
مرگ تدریجی یک عشق
هرچیز سطحی و کم عمقی، همواره در خطر نابود شدن است. حتی اگر عشقی به ظاهر پر رنگ و لعاب باشد. کافی است طوفانی بوزد و روزگار آن روی نازیبایش را نشان دهد، آن وقت میبینی که چطور هرچه ریشه نداشت، در آسمان به رقص در خواهد آمد. رقصی از سر سرگشتگی.این مقدمه، خلاصه ای بود از آنچه بین «خاتون» و «شیرزاد» در حال جریان است.
تفاوت های فکری اساسی که بین خاتون و شیرزاد وجود دارد تا مدتها یک دیوار نامرئی بین آنها کشیده که با درایت خاتون و سرخوشی های عاشقانه ی شیرزاد تا قبل از اینکه همه چیز به هم بریزد قابل درک نبوده است اما زمانی که موقعیت حادی پیش آید و در پی آن پای اعتقاداتی چون «آزادی و آزادگی» به میان کشیده شود، همین دیوارهای نامرئی چنان موانع فولادینی می شوند که می توانند هر عشقی را به خط پایان برسانند.
خاتون آزادیخواه است و شیرزاد محافظه کار. همین تفاوت نگاه، نقطه عطف روابط عاطفی و زناشویی این دو را تشکیل می دهد.

شیرزاد شخصیت پیچیده و مرزی ای دارد. از طرفی در خانواده ای بزرگ شده است که ثروت و قدرت و خان و خان زادگی، حرف اول را زده و زیر دست مادری سلطه گر تربیت شده. و از طرفی عاشق زنی روشن فکر، تحصیل کرده و مدرن است. یعنی عقل او یک چیز می گوید و دلش چیز دیگری. این رفت و آمد پاندولی بین عقل و دل، او را در تمام تصمیماتش دچار دوگانگی عجیبی کرده است. اینجاست که فرد اگر حقیقتاً قدرتمند نباشد برای فرار از فشار روحی، به مستی روی می آورد. به اوهام. به هرچیزی که برای مدتی هم که شده بر چهره ی حقیقت نقاب بزند و از نظر پنهانش کند. بازیگر چنین کاراکتری هم وظیفه ی سنگینی به عهده خواهد داشت. که اشکان خطیبی تا اینجا توانسته از پس این کار برآید.

تکلیف نگار جواهریان اما با خاتون روشن تر است. خاتون در ابتدا بخاطر حفظ زندگی اش درمقابل زورگویی های مادرشوهرش کرنش کرده، اما با از دست دادن فرزند و حس طرد شدگی از سمت همسر، دیگر دلیلی برای تحمل این اوضاع نمی ببند. پس طی یک روند خطی جلو می رود و خود واقعی اش را بروز می دهد. اما شیرزاد هنوز نمی داند متعلق به کدوم گروه است و چه باید بکند. پس قطعاً کار خطیبی سنگین تر است.
تا قسمت هفتم، خاتون بیشتر ازاین که زنی با ویژگی های مثبتِ یک زن مستقل و آزادی خواه باشد، یک فرد با اختلال شخصیت نمایشی از آب درآمده. دیالوگ های شعاری، ریتم بیش از حد سریع تغییر کاراکتر و بازی اوِراکت، کار دست تیناپاکروان داده است. درست برخلاف قسمت هشتم که بازی جواهریان به ناگهان به هرآنچه که باید باشد نزدیک و نزدیک تر می شود و بالاخره خاتونی که از سکانس اول منتظرش بودیم ظاهر می شود. سکوت ها، مکث ها، نگاه ها و اشک ها، بالاخره ما را به باورپذیری شدن نقش امیدوارم می کند. گرچه کمی دیر!
اصولاً این بلایی است که دامن گیر اکثر کاراکترهای زن فیلم ها و سریال هایی می شود که توسط کارگردانان زن سینمای ایران ساخته شده اند. اینکه تمام فشارهای روحی و محدودیت های جامعه ای سنتی بر زنان را بخواهی با نقش اول یک سریال یا فیلم نشان دهی، حاصل امر به شدت با کاهش باورپذیری مواجه خواهد شد.

در ادامه یادداشت قسمت ۵ تا ۷:در خاتون فرم و تکنیک حرف اول را می زند!
و اما همچنان برنده ی اصلی سریال هومن بهمنش است و تصاویر دلربایش! حاصل همکاری یک تیم فیلمبرداری کاربلد و دکوپاژ و میزانسن حساب شده ی کارگردان، موجب خلق صحنه ها و سکانس های حرفه ای زیادی در طول سریال شده است. کافی است به صحنه ای از قسمت پنجم سریال دقت کنید تا استفاده ی صحیح از فرم و تکنیک در راستای انتقال محتوا را به نظاره بنشینید:

بابک حمیدیان در نقش کمیسر رجب اف
در این قسمت کمیسر رجب اف با بازی خوب « بابک حمیدیان » به صورت پی در پی خبرهای بد و تکان دهنده ای به شیرزاد می دهد و غیرمستقیم او را تهدید می کند. در واقع هر لحظه گویی ضربه ای کاری تر بر تن نیمه جان شیرزاد وارد می کند و شیرزاد مدام در حال پایین کشیده شدن است. حالا به زاویه ی های انگل شدید دوربین برای انتقال حس سقوط از لبه ی پرتگاه، فضای ضدنور آزار دهنده که حاصل قرار گرفتن پنجره در بک گراند تصویر است و موجب تاریک تر شدن چهره ی شیرزاد و برعکس مشخص تر بودن چهره ی رجب اف شده و همین باعث غالب بودن رجب اف در قاب می گردد، یک راهروی باریک که حس خفگان شیرزاد را دو چندان به مخاطب انتقال می دهد، انتخاب یک پالت رنگی بی روح و در نهایت از همه مهمتر، پایین آمدن آنها از راه پله ها که کنایه از همان پایین کشیده شدن شیرزاد و فرو رفتنش در منجلابی است که رجب اف هرلحظه عمیق ترش می کند، همراه با اکت های صحیح اشکان خطیبی که به درستی به میمیک خفیف صورت و به انتقال حس تنها از طریق چشم ها تمرکز کرده، یک سکانس تک پلانی حرفه ای را به نمایش گذاشته اند.
در انتهای همین پلان، در پایین آخرین راه پله با آخرین تلنگر رجب اف، شیرزاد که گویی دیگر توان ادامه ندارد ، ناگهان می ایستد، موسیقی مرموز و کاملاً متناسب با فضا شروع می شود، کمیسر اما با اقتدار پیش می آید و در جایی نزدیک تر به دوربین قرار می گیرد. شیرزاد برعکس برای لحظاتی در فلویی، در عمق پرسپکتیو و در فضای کوچکی از قاب، قرار گرفته. این قاب تسلط کامل رجب اف بر شیرزاد و درماندگی و تحقیر شیرزاد را نشان می دهد. و در پایان یک زوم ملایم و یک مدیوم شات از شیرزاد برای نشان دادن حالت روحی شکننده ی او بهترین حسن ختام برای این سکانس زیبا درنظرگرفته شده است.
قسمت هشتم و پایان نیم فصل اول سریال خاتون
قسمت هشتم را می توان جزو بهترین قسمت های سریال از نظر کارگردانی و بهترین قسمت از نظر بازی بازیگران دانست. البته که نباید نقش کوتاه اما قوی، همراه گریم خوب از آب درآمده ی «عاطفه رضوی» را در قسمت هفتم نادیده گرفت.

گریم جنگاور عاطفه رضوی برای سریال خاتون

« میرسعید مولویان» در نقش «رضا فخار»
اما در قسمت هشتم هم شاهد بازی خوب یکی دیگر از تیم بازیگری سریال به نام « میرسعید مولویان» هستیم که در نقش «رضا فخار» خوش می درخشد و بازی بسیار رئال و پخته ای را ارائه می دهد.
منبع: وب سایت وصاله لطیفی
مطالب مرتبط :
تحلیل تصویری سریال خاتون-قسمت اول